جدول جو
جدول جو

معنی چچک زدن - جستجوی لغت در جدول جو

چچک زدن
(اَ دَ فِ دَ)
آبله زدن. آبله برآوردن. آبله گرفتن. رجوع به چچک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرخ زدن
تصویر چرخ زدن
چرخیدن، گشتن، گردش، بر گرد خود یا چیزی گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چک زدن
تصویر چک زدن
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرت زدن
تصویر چرت زدن
اندکی خوابیدن، به خواب کوتاه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتک زدن
تصویر کتک زدن
زدن کسی با دست یا چوب یا شلاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنبک زدن
تصویر چنبک زدن
سرپا نشستن، چمباتمه زدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
چنپاتمه زدن. چندک زدن. بچک نشستن. برسردو پای نشستن:
چو آنجا رسی زن در آن آب چک
که گرددنمک از گذارش سبک.
جامی (از فرهنگ رشیدی).
به دو زانو دمی که بنشیند
همچو اروانه ایست کو زده چک.
میلی (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به چک و چوک شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
کشیده زدن. سیلی زدن. تپانچه زدن. صفع. ذح ّ. با کف دست ضربۀ سخت به صورت کسی نواختن. و رجوع به چک شود، پاک کردن خرمن گندم کوفته از کاه بوسیلۀ چک. چارشاخ زدن. (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). و رجوع به چک شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
زانو زدن. (فرهنگ خطی) (فرهنگ سروری). بزانو درآمدن: پیش امیری و رئیسی در رکوع میروی و چوک میزنی. (فیه ما فیه).
پیش باز آمدند و چوک زدند
چوک چون اشتران لوک زدند.
پوربهای جامی (از آنندراج).
برانم از عقب کوچ کردۀ خود لوک
زند جمازۀ سعیم به خیمه گاهش چوک.
جامی (از فرهنگ سروری).
مردمی کو مرا تموک زند
پیش او دل بلا به چوک زند.
لطیفی (از فرهنگ خطی).
و گاهی بحذف واو نیز آمده است. (فرهنگ سروری). و چک مخفف آنست. (فرهنگ نظام) :
چو آنجا رسی زن در آن آب چک
که گردد نمک از گذارش سبک.
جامی (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی).
فروخفتن شتر و جز آن. استناخه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ خوا / خا تَ)
دست زدن. چپه زدن. رجوع به چپک و چپه و چپه زدن شود، در تداول زنان راه رفتن بیهوده. راه بسیار رفتن، بی ثمر و بی مقصد معلوم و بیهوده بهر جای رفتن. بسیار راه رفتن کسی بی آنکه در پی کاری باشد. بیهوده و بی مقصود گشتن. راه بی فایده رفتن. دوندگی بیهوده کردن. رفتن بسیار و بی مقصود و فائده
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ مَ شُ دَ)
دریدن. پاره کردن. شکافتن:
ره جیب جانها رفو میزند
بنازم به چاکی که او میزند.
ظهوری (از آنندراج).
، دریدن گریبان یا جامه در ماتمی از شدت اندوه و المی. دریدن لباس به نشانۀغم و اندوه عظیم یا ترس یا تظلم:
نیکعهدی در زمین شد جامه از غم چاک زن
کز زمان زین صعبتر ماتم نخواهی یافتن.
خاقانی.
پس بدست خروش بر تن دهر
چاک زن این قبای معلم را.
خاقانی.
گل روی تو دیده چاک زد جامۀ خویش.
ظهیری (سندبادنامه ص 180).
برفور جامه چاک زد و موی برکند. (سندبادنامه ص 73). جامه ها چاک زده خاک بر سر ریختند. (مجالس سعدی).
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم
روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(چِ چَ زَ دَ / دِ)
آبله زده. آبله برآورده. بیماری آبله گرفته: غضب غضاباً، چچک زده گردید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چپه زدن
تصویر چپه زدن
دست زدن، کف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمچه زدن
تصویر چمچه زدن
برهم زدن غذا در دیگ بوسیله چمچه
فرهنگ لغت هوشیار
انعقاد مایعی غلیظ بر شی: سر شب که شد پدرش که با کلاه تخم مرغی که دوغ آب گچ رویش شتک زده بود از بنایی بر گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمک زدن
تصویر خمک زدن
تنبک زدن، دست زدن و اظهار شادمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک زدن
تصویر خشک زدن
خشکش زد. مات و مبهوت ماند (بسبب تعحب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم زدن
تصویر چشم زدن
با چشم شور بکسی آسیب رسانیدن و بمعنی پلک را باز و بسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگر زدن
تصویر چگر زدن
نواختن چگر چگر نواختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمک زدن
تصویر چشمک زدن
قسمی بر هم زدن چشم بقصد ایما و اشاره اشاره کردن بگوشه چشم
فرهنگ لغت هوشیار
فلزی (مانند زر مسی آهن) را چکش کاری کردن، یا چکش زدن برای کسی. ویرا سیاست کردن بد گویی کردن از او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنبک زدن
تصویر چنبک زدن
جستن خیز برداشتن، چمباتمه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهچه زدن
تصویر چهچه زدن
آواز خواندن بلبل و پرندگان خوش آواز دیگر، تحریر دادن صدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چندک زدن
تصویر چندک زدن
سرپانشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
دست بردن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
کتک زدن، قیمت گذاشتن و تقویم اجناس از طریق حراج. توضیح در موقع حراج شخصی که عهده دار فروش کالاست دو قطعه چوی را که در دست دارد بر هم می زند و آخرین بهای پیشنهاد شده را با صدای بلند اعلام می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوک زدن
تصویر چوک زدن
زانو زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرت زدن
تصویر چرت زدن
میل بخواب داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ زدن
تصویر چرخ زدن
دور خود گردیدن چرخیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرک شدن
تصویر چرک شدن
کثیف، ناپاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتک زدن
تصویر پتک زدن
پتکدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشک زدن
تصویر بشک زدن
نازیدن کرشمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چک زدن
تصویر چک زدن
سیلی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چک زدن
تصویر چک زدن
((چُ. زَ دَ))
چنباتمه زدن، چندک زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چک زدن
تصویر چک زدن
((چَ. زَ دَ))
سیلی زدن
فرهنگ فارسی معین